کد مطلب:36569 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:130
شبی كه موسی (ع) به پیامبری مبعوث شد، در آن بیابان، در آن سرما و در آن تنهایی، خداوند به او گفت كه دستت را به بغل ببر و بیرون بیاور، نور درخشانی از آن خواهد تابید و همچنین عصای خود را بینداز (كه اژدها خواهد شد). در اینجا بود كه موسی با دیدن آن مار بزرگ دچار ترس شد.[1] پس خداوند به او نهیب زد كه: لا تخف انی لا یخاف لدی المرسلون (نمل، 10) نترس پیامبران در محضر من دچار ترس نمی شوند. ظرفیت آنها فراختر می گردد و بر ناشناخته ها احاطه ی بیشتر پیدا خواهند كرد، به طوری كه از دیدن ابعاد و مراتب تازه وجود مضطرب و مشوش نمی شوند. تجربه ی دیگر، ترس حضرت ابراهیم (ع) بود. هنگامی كه فرشتگان نزد او آمدند و ماموریت آنها نابود كردن قوم لوط بود، ابراهیم (ع) آنها را نشناخت. گمان كرد كه انسان اند پس بزغاله ای به رسم ضیافت برای [صفحه 92] آنها بریان كرد و وقتی فرشتگان دست به غذا نزدند[2] احوال غیر عادی شان ابراهیم (ع) را ترساند: قالوا لا تخف و بشروه بغلام حلیم. (الذاریات، 28) فرشتگان به او گفتند نترس ما پسر حلیمی را به تو بشارت می دهیم.
قرآن دو تجربه ترس از دو پیامبر را بیان می كند كه هر دو ناشی از جهل و عاجز ماندن در تحلیل موضوع است. این دو ترس یكی مربوط به حضرت موسی (ع) و دیگری مربوط به حضرت ابراهیم (ع) است.
صفحه 92.